تو تلخی دنیای حالا شیرینی خاطره هایی
خورشید .. همه ی پنجره هایی
تو تلخی دنیای حالا شیرینی خاطره هایی
خورشید .. همه ی پنجره هایی
تو گوشه ی تنهایی من جای نگات خالیه هر روز
وقتی پرستو های غربت بسته و بی بالیه هر روز
هر بار تو شعرام به خیالت دل تنهام میگه برگرد
طاقت ندارم بیشتر از این تنهایی رو دیگه برگرد
هر بار تو شعرام به خیالت دل تنهام میگه برگرد
طاقت ندارم بیشتر از این تنهایی رو دیگه برگرد
وقتی تو بیایی همه ی پنجره ها باز میشه از نو
هر چی گل پژمرده تو گلدونه شکوفا میشه از نو
این خونه پر از شور و هیاهوی قناری میشه بازم
میشه قدمات چشمای من ابر بهاری میشه بازم
وقتی تو بیایی غروبا تلخ و غم انگیز نمیمونه
گل میکنه دستام تو دلم غصه ی پاییز نمیمونه
وقتی تو بیای وقتی تو بیای وقتی تو بیای
وقتی تو بیای وقتی تو بیای وقتی تو بیای